معنی خبر گزاری اتریش

فرهنگ فارسی هوشیار

خبر گزاری

پیامگزاری نیو گزاری ‎ ابلاغ خبر اطلاع دادن، (اسم) اداره و موسسه ای که خبرها را کسب و منتشر کند آژانس: خبرگزاری پارس.

لغت نامه دهخدا

حق گزاری

حق گزاری. [ح َ گ ُ] (حامص مرکب) ادای حق. شکران: و ذکر حریت و حق گزاری او بدان مخلد گردانیده اند. (کلیله و دمنه).


پیغام گزاری

پیغام گزاری. [پ َ / پ ِ گ ُ] (حامص مرکب) عمل پیغام گزار. رسالت.


عمل گزاری

عمل گزاری. [ع َ م َ گ ُ] (حامص مرکب) انجام دادن عمل. ادای عمل دیوانی. سپردن عمل دیوانی به کسی:
از تو سخن عمل گزاری
از بنده دعا ز بخت یاری.
نظامی.


پیام گزاری

پیام گزاری. [پ َ گ ُ] (حامص مرکب) عمل پیام گزار. رسالت. قاصدی. پیامبری.


اتریش

اتریش. [اُ] (اِخ) رجوع به اطریش شود.

اتریش. [اِ] (اِخ) نام قلعه ای به اندلس از اعمال ریه.


خراج گزاری

خراج گزاری. [خ َ گ ُ] (حامص مرکب) باج گزاری. مالیات دهی.


مصلحت گزاری

مصلحت گزاری. [م َ ل َ ح َ گ ُ](حامص مرکب) عمل مصلحت گزار. صلاح اندیشی. خیرخواهی. || کارگزاری. مباشرت. ||(اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی) کارداری سفارت: روز شنبه... رخصت مراجعت به استانبول یافته حیدرافندی مستشار خود را به جای خود به مصلحت گزاری بگذاشت و کارداران دولت او را به نشان مکلل به الماس... تشریف کردند.(ناسخ التواریخ ص 212 قسمت قاجاریه).


سنان گزاری

سنان گزاری. [س ِ گ ُ] (حامص مرکب) عمل سنان گزار:
تیغ صبح از سنان گزاری او
سپر افکند با سواری او.
نظامی.


سخن گزاری

سخن گزاری. [س ُ خ َ گ ُ] (حامص مرکب) نطق. سخنوری. سخن گفتن:
صیاد بدین سخن گزاری
شد دور ز خون آن شکاری.
نظامی.


کینه گزاری

کینه گزاری. [ن َ / ن ِ گ ُ] (حامص مرکب) انتقامجویی. انتقام طلبی. خونخواهی:
نیل ِ دهنده تویی به گاه عطیت
پیل ِ دمنده به گاه کینه گزاری.
رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به کینه گزار شود.

معادل ابجد

خبر گزاری اتریش

1951

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری